۱۳۹۳ مهر ۸, سه‌شنبه

.


رفتنی یادمان باشد در را پشت سرمان ببندیم؛ پاییز آمده و سرد است. آغوش تو گرم خواهد بود. سیاهه همه آنهایی را که برده‌ای آماده کرده‌ام؛ باید سراغ‌شان را بگیرم، چقدر با بعضی‌هایشان حرف دارم. وقتی بغضم می‌ترکد، تو نباش؛ مرخصی آن وقت! ... برویم؛ آخرین باران منتظر نمی‌ماند ...
.
از «آسوده با مرگ»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر