«من زندهام» را با سرعت خواندم و تمام شد؛ مثل همه کتابهایی که از جنگ ایران و عراق میخوانم و حتما خواندنش را توصیه میکنم به همه کسانی که دوست دارند از پس پرده این جنگِ همچنان ناشناخته و رنجهایی که بسیاری تحمل آن را بر خود هموار کردند، بیشتر بدانند؛ جنگی که در شرح زشتی و بدی و زیبایی و خوبیهایش انگار سهم «تعادل» کم بوده و این یعنی دستکاری واقعیت و تاریخ!
.
این کتاب، خاطرات خانم معصومه آباد است (عضو فعلی
شورای شهر تهران) از دوران 40 ماهه اسارتش در عراق در ابتدای جنگ (به همراه سه
بانوی دیگر) با معرفی کوتاه و زودگذری از زندگی خود نویسنده تا پیش از جنگ. کتاب
میتوانست مفصلتر باشد؛ اگر مثلا از روزگار زندگی بعد از آزادی مینوشت یا قدری
بیشتر درباره اسرایی که از آنها نام برده شده. درد و رنجی که این چهار بانو در
دوران اسارت کشیدهاند، انصافا طاقتسوز بوده؛ از مدتها دور نگهداشتنشان از چشم
صلیب سرخ و بیخبری مطلق خانوادههایشان، تا تضییقات شدید از لحاظ خوراک، بهداشت و
محل اقامت و البته بدتر از همه، آزار و شکنجه سایر رزمندگان اسیر در مجاورت محل
زندانی شدن این خانمها. در حاشیه تم اصلی کتاب، دریافت نامههایی از یک ناشناس که
نویسنده را، "عاشقانه" به صبر دعوت میکند، حفظ جریان زندگی زیر بار همه
فشارها توسط اسرا و البته نحوه آزاد شدن این چهار تن، قابل توجه است!
.
با خواندن این کتاب، دوباره همان حسی سراغم آمد که بعد از
خواندن "دا" دچارش شده بودم؛ این که این جنگ با چنین سرمایه عظیمی برای
دانستن از زیر پوست فرهنگ و تاریخ مردم ایران زمین، چرا هنرمندان (به ویژه سینماگران)
و مردم را به خود جلب نمیکند؟ این واقعا غمانگیز است و خیلی بیشتر، یعنی خیلی
خیلی بیشتر، غمانگیز میشود وقتی که قرار است از اسرا و آزادگان فیلمی ساخته شود،
کسی مثل مسعود دهنمکی میشود کارگردان و لودهبازاری بیرون میآید به اسم «اخراجیهای
2» و بدبختانه، از قبل این لودگی، پرفروش هم میشود!
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر